♥|عاشق کشون|♥
پآت وایسادم نفس!

 

رفتن بهانه نمی خواهد

بهانه های ماندن

که تمام شود

کافی ست

 


+ تاریخ دو شنبه 25 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت18:6 | نویسنده ندآ
|


بعضــی وقتــها

آدم از تــه دل می خواهــد...

یکــ نفــر تکیــه گاهـــش باشــد ،

 

حتی شده از جنس سنگ!!!

 


+ تاریخ دو شنبه 25 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت18:5 | نویسنده ندآ
|


 

  روزها .....هفته ها...... ماه ها........سال ها......... منتظر اومدن تو هستن .......

  تو منتظر کی هستی.......


+ تاریخ دو شنبه 25 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت18:3 | نویسنده ندآ
|


بس اســـت دیگر

میهـــــمان داریــمــ

بیــا و آبـــروداری کــــن

نگــــذار بفهـــمند پشــت اینــ  نقـــاب خنــدان خیــس میشــوی

آفـــــرین چشمــــان خوبم

تنهایی یعنی...

کسی نباشه بهت بگه:

دوستت دارم...

و بی تو نمیتونم...

تنهایی یعنی...خودت با خودت عاشقی کنی!!!

نه با هر کس و ناکسی...

تنهــا بودن قــدرت مــی خــواهــد

 

و ایـن قــدرت را کســی بـه مـن داد

کـه روزی مـی گفت

تنهــــایـت نمــی گــذارم !!

 

 

 

با هر جنس مخالفي

ميتوان خوابيد

 

اما......

 

با تعداد محدودي از آنها

ميتوان بيدار ماند....

برتراندراسل

 

 

پ.ن:عکسش سانسورشده قبلا.شرمنده


+ تاریخ پنج شنبه 23 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت12:57 | نویسنده ندآ
|


شیشه نازک احساس مرا دست نزن !

چندشم می شود از لک انگشت دروغ

آن که میگفت که احساس مرا میفهمد

کو کجا رفت؟که احساس مرا خوب فروخت!!!


+ تاریخ پنج شنبه 23 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت12:55 | نویسنده ندآ
|



 

عبور میکنم ؛

 

هر روز ؛

 

از نیمکت های خالی پارک؛

 

طوری که انگار کسی؛

 

در نیمکت های آخر؛

 

انتظارم را می کشد؛

به آن جا میرسم؛

باید وانمود کنم که ؛

باز هم دیر رسیده ام

 

 


+ تاریخ پنج شنبه 23 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت12:53 | نویسنده ندآ
|


کاش میدونستی

 

اونی که نشسته

 

همیشه خسته نیست !

 

شاید جایی برای رفتن نداره …!!!

 

 


+ تاریخ پنج شنبه 23 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت12:51 | نویسنده ندآ
|


من به عکس تودست می کشم

توبه عکس من.....

ازمن دست می کشی

!


+ تاریخ پنج شنبه 23 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت12:48 | نویسنده ندآ
|


این روزها ...


دنیـا


انگـار یک معنـــــا بیشتر نــدارد


مکانی پـــر از


دلهــای شکســته . . . /

 


+ تاریخ پنج شنبه 23 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت12:45 | نویسنده ندآ
|


چه سخت ..

هم ابر باشد !.....هم باران باشد ..!

هم خیابان ِ خیس باشد ..

امـــــا..


نه دستی برای فشردن باشد !..

نه پایی برای قدم زدن باشد و ..

نه نگاهـــی برای زل زدن...!


 


+ تاریخ سه شنبه 19 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت20:31 | نویسنده ندآ
|


پارسال زیرباران باهاش می رفتم اماامسال...............


راه رفتنش رابایک دختردیگرزیرباران اشک هایم دیدم...

.

.

.

.

.

.

.

شایدباران پارسال اشک های دختردیگری بود......


+ تاریخ سه شنبه 19 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت20:27 | نویسنده ندآ
|


ما زن ها گذشت رو خوب بلدیم !
گذشت از بدیها ؛
تهمت ها ،
اشتباهات !
گذشت از اخمها ؛
دادها ،
زیر آبی رفتن ها !
گذشت از خیانت و خیانت و خیانت !
اما ....
این ظاهر ماست ؛
وقتی دیدین گذشتیم حتی از خیانت ،
بدونید از شما گذشتیم ! ساکت و آروم ....
ما زنهای وفادار همونطور که محکم می مانیم !
محکم هم میرویم ... !!

 


+ تاریخ سه شنبه 19 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت20:17 | نویسنده ندآ
|


تنهایک لحظه بود.....که روی پل دوستی قرارگرفتیم...درس خواندیم....شیطنت کردیم،عاشق شدیم.....وپس ازآن هریک باکوله باری ازآرزووخاطره درابری محوشدیم ودیگرحتی به مااجازه ندادندکه طول پل رابپیماییم.....وازیکدیگریادکنیم وبس.....


+ تاریخ دو شنبه 18 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت15:12 | نویسنده ندآ
|


 

خدایا

آخرش نفهمیدم این جایی که من هستم،تقدیرمن است

یا..........

تقصیرمن!؟


+ تاریخ دو شنبه 18 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت15:9 | نویسنده ندآ
|


ازماضی ومضارع هاخسته شده ام....................................

دلم

حال ساده ی باتوبودن رامی خواهد!!


+ تاریخ دو شنبه 18 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت15:5 | نویسنده ندآ
|


دیشب گرسنه بود....دختری که مردوچه آسان به خاک پس دادیمش .............

وهمسایه اش........

زیارتش قبول!دیشب ازسفررسید،مکه رفته بود!!!


+ تاریخ دو شنبه 18 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت14:59 | نویسنده ندآ
|


خیلی قشنگه تاآخرشوبخونین من که دیوووووونشم

  یاور همیشه موءمن

ای بداد من رسیده تو روزای خود شکستن

ای چراغ مهربونی

تو شبای وحشت من


ای تبلور حقیقت

توی لحظه های تردید


تو شبو از من گرفتی

تو منو دادی به خورشید


اگه باشی یا نباشی،برای من تکیه گاهی

برای من که غریبم

 

تو رفیقی جون پناهی

***

یاور همیشه مومن

تو برو سفر سلامت


غم من نخور که دوری

برای من شده عادت


ادامه مطلب

+ تاریخ دو شنبه 18 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت14:53 | نویسنده ندآ
|


من زنم...
وقتی خسته ام
وقتی کلافه ام
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم
  شیشه ها را نمی شکنم...
غرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد

این بغض لعنتی است

 


+ تاریخ جمعه 8 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت22:23 | نویسنده ندآ
|


بشمار، زنایی که تاریخ رقم زدن

 


چرا کنیم عزتی که داریم هم از بدن

 

 


مشکل داریم ولی شادیم از هر نظر

 

 


چرا باید بترسم از تو کوچه تاریک قدم زدن

 

 


صورت مادر و کودک تابید از اولم

 

 


عشق مادر به بچه جاویدتر از همس

 

 


زن، نفس قریب و کلام شیواست زیبا ترین نقش برای ایفاست

 

 


 سوای اینا به یادت بیاد کنار هر مرد بزرگ اسم یه زن میآد

 

 


مثل اینکه ، یکم زیاد تاثیر داره هر زن رو هر مردی

 

 


باور نکنی باهات میکنم شرط بندی

 

 


اینا که گفتم تشکیل دادن سر فصل

 

 


بعد از این چیزایی میگم که هر کسی
بفهمه و واسش بشکونه سر و دستی

 

سکوت زن نقش بست بر بدن


و بدن از جنس زن

کمر کشان هر دشت و دیار و سپر شد سیه رو دشمن

قدمی داره، همتی قاطع ، شکست مانع شده ثابت

پس، بشه، عبرت، صرفاً


کی میشه قسمت، غیرت

 


ادامه مطلب

+ تاریخ جمعه 8 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت22:18 | نویسنده ندآ
|


متن شعر ((حرف زن)) شاهین نجفی

نزن، به اون کسی که باور داری، نزن تو دستت قویه ، ظریفه صورت این زن

به خدا همه ی تنم اینجا داره می لرزه کی گفته پسرامو اوباشن دخترامون هرزه؟

اره،این درد مثل یه غده تو سینمه! گمون نکن هرچی می گم از روی کینمه!
این یه شعرنیست یه بغض خفه شده است،ترانه نیست این یه فریاده توی بن بست
این یه زخمه که تو خلوت منو می خوره تو عمق فاجعه ی خونین صورتت می بره!

تو چشات از حادثه سیاهه ، می دونم! می گن نفس موندنت گناهه ، می دونم!

تو مثل مرواریدی اما نه واسه زینت! ظریفی ، زیبایی، گرونی ، اینه صحبت!

آدما مریضن ، تو بودنت سل
امت داره! آره تو گناهی ، گناهی که برکت داره!



آره می جنگم واست ، چیزی که مال منه!

اسلحم صدامه ، بلند می شه،این حق زنه!

 


ادامه مطلب

+ تاریخ جمعه 8 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت22:13 | نویسنده ندآ
|


کشوری که مرد هایش جوری نگاه به سینه ها , باسن , پاهایت میکنند
که از زندگی خسته میشویی!

همیشه هم همان پسری که میگویید به فکر تنت نیست بیشتر دنبال رنگ شورت و سوتینت میگردد!

آری اینجا ایران است 100% اسلامی !!
آنقدر اسلامی که مردهایش به بهانه شلوغی مترو آنقدر خودشان را بهت میمالند که ارضا شوند!

همان جاییست که در تاکسی پیرمرد آرام پشت دستش را به پاهایت میکشد...

همان بهشتی که روی خط عابر پیاده بخواهی عرض خیابان را طی کنی کلکسیونی به عشق تنت ترمز میزنند...

همان جای که در دانشگاه آزاد اسلامی استاد هایش برایت تیک میزنند 20 را میدهند به شرطی که اهل شیطنت باشی...

حرف زیاد است من فرصت نوشتن دارم ولی شانه های تو دیگر کشش این سنگین غم ها را ندارد , آن روی سکه بود که میخواستی!

ببخشید اگه از ادب خارج بود،ولی حقیقت بود

.


+ تاریخ سه شنبه 5 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت23:42 | نویسنده ندآ
|


من کی هستم؟!

 

 

 

من «خوشگله» هستم،

 

وقتي پسرهاي جوان محله زير تير چراغ برق وقت

 

شان را بيهوده مي گذرانند.

 

 

 

 

 

من« دوشيزه مکرمه» هستم

 

وقتي زن ها روي سرم قند مي سابند و  همزمان

 

قند توي دلم آب مي شود.

 

 

 

 

من در ماه اول عروسي ام؛ «خانم کوچولو،

 

عروسک، ملوسک، خانمي ، عزيزم،عشق من،

 

پيشي، قشنگم، عسلم، ويتامين و...» هستم.

 

 

 

من «ضعيفه» هستم،

 

وقتي ريش سفيدهاي فاميل مي خواهند از برادر

 

بزرگم حق ارثم را بگيرند..

 

 

 

 

 

من «مامي» هستم،

 

وقتي دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ

 

 پردازي مي کند..

 

 

 

 

 

من «مادر» هستم،

 

وقتي مورد شماتت همسرم قرار مي گيرم چون آن

 

 روز به يک مهماني زنانه رفته بودم و غذاي بچه ها

 

 را درست نکرده بودم.

 

 

 

 

 

من «ماماني» هستم،

 

وقتي بچه هايم خرم مي کنند تا خلاف هايشان را

 

به پدرشان نگويم.

 

 

 

 

 

 

من «يک کدبانوي تمام عيار» هستم،

 

وقتي شوهرم آروغ هاي بودار مي زند و

 

کمربندش را روي شکم برآمده اش جابه جا مي کند.

 

 

 

 

 

من «مجيد» هستم،

 

وقتي در ايستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد مي

 

 ايستد و شوهرم مرا از پياده رو مقابل صدا مي زند.

 

 

 

 

 

من «زنيکه» هستم،

 

وقتي مرد همسايه، تذکرم را در خصوص درست

 

 گذاشت ماشينش در پارکينگ مي شنود.

 

 

 

 

 

 

من در فريادهاي شبانه شوهرم، وقتي دير به خانه

 

 مي آيد، چند تار موي زنانه روي یقه کتش است و

 

دهانش بوي سگ مرده مي دهد، «سليطه»

 

هستم.

 

 

 

 

 

 


 
ادامه مطلب

+ تاریخ سه شنبه 5 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت23:33 | نویسنده ندآ
|


دلسوز زنی هستم

که زنانه ترین احکامش را

مردان می نویسند...


+ تاریخ سه شنبه 5 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت23:27 | نویسنده ندآ
|


گاهی وقتها توی رابطه ها،


نیازی نیست طرف بهت بگه : بـــــرو...

همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره...

هــــــــزار بار سنگـــــــــــــین تـــــــــــر از کلمه برو

واست معنـــــــــــا پیــــــــدا می کنــــــــــــــه
                ....

 


+ تاریخ سه شنبه 5 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت23:25 | نویسنده ندآ
|


چه دیر به دیر به خواب زندگی‌ام می‌آیي!

نمی‌دانی که من دلواپسی‌هایم را

با رویاهای تو رنگ می‌زنم؟!

نمی‌دانی که اندوهم

با خیال تو می‌آمیزد...

تا غزل غزل ترانه شود؟!

تو خوب می‌دانی

که در اندوه فاصله

پنجره‌ی اتاقم باز نمی‌شود

حتی،

تا هوای تازه بنوشم...!


+ تاریخ سه شنبه 5 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت23:23 | نویسنده ندآ
|


 من زنم ...

با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست

...که زرق و برقش شخصیتم باشد

من زنم .... و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو

میدانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی

قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند

دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم

دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است

به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی دردم می آید در تختخواب با

تمام عقیده هایم موافقی و صبح ها از  دنده دیگری از خواب پا میشوی

 تمام حرف هایت عوض میشود

دردم می آید نمی فهمی تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است

حیف که ناموس برای تو وسط پا است نه تفکر

حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است

من محتاج درک شدن نیستم . دردم می آید خر فرض شوم

دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری و هر بار که آزادیم را محدود میکنی

میگویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است

نسل تو هم که اصلا مسول خرابی هایش نبود

 میدانی ؟ دلم از مادر هایمان میگیرد

بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند حقشان پایمال شده

خیانت نمیکردند .. نه برای اینکه از زندگی راضی بودند

نه ...خیانت هم شهامت میخواست ... نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت

جایش النگو داد ...مادرم از خدا میترسد ... از لقمه ی حرام میترسد ...

 از همه چیز میترسد تو هم که خوب میدانی ترساندن بهترین ابزار کنترل است

دردم می آید ... این را هم بخوانی میگویی اغراق است

ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای گشت ارشاد به جرم موی بازش کتک میخورد

باز هم همین را میگویی ببینم آنجا هم اندازه ی درون خانه ، غیرت داری ؟؟

دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند ...

و آنهایی هم که نیستند همه فامیل های خودتانند ....

مادرت اگر روزی جرات پیدا کرد ازش بپرس

از سکس با پدر راضی بود ؟؟؟ بیچاره سرخ می شود .... و جوابش را ...

 باور کن به خودش هم نمی دهد ........... دردم می آید

از این همه بی کسی دردم می آید...


+ تاریخ سه شنبه 5 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت23:21 | نویسنده ندآ
|



...در سرزمین من هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست

و هیچ خیابانی

...بن بست ها اما فقط زن ها را می شناسند انگار.

در سرزمین من سهم زن ها از رودخانه ها تنها پل هایی است

که پشت سر آدم ها خراب شده اند.

...اینجا نام هیچ بیمارستانی مریم نیست

تخت های زایشگاه ها اما پر از مریم های درد کشیده ای است که هیچ یکُ مسیح

را آبستن نیستند...

من میان زن هایی بزرگ شده ام که شوهر برایشان حکم برائت از گناه را دارد...!!

نمی دانم چرا شعار از لیاقتم و صداقتم و نجابتم و ...

می دهی

تویی که میدانم اگر بدانی بکارتم به تاراج رفته انگ هرزه بودن می زنی و

می روی ...اما بگرد پیدا خواهی کرد

این روزها صداقت و لیاقت و نجابتی که تو میخواهی زیاد می دوزند!!

امروز پول تن فروشیم را به زن همسایه هدیه کردم تا آبرو کند...

برای نامزدی دخترش

برای معصومیت دختری که بی خبر دلش را به دست مردی سپرده که دیشب تن سردم را

هوسبازانه به تاراج برد...

و بی شرمانه می خندید از این پیروزی

روی حرفم دردم با شماست

اگر زنی را نمیخواهید دیگر یا برایش قصد تهیه زاپاس را دارید

به او مردانه بگو داستان از چه قرار است

آستانه ی درد او بلند است .

یا می ماند

یا می رود!

هر دو درد دارد!

اینجا زمین است هوا بودن تاوان سنگینی دارد


+ تاریخ سه شنبه 5 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت23:17 | نویسنده ندآ
|


امواج زندگی رابه آغوش پذیراباش....

حتی اگرگاهی تورابه قعردریاببرد...........آن ماهی که همیشه برسطح آب می بینی مرده است!


+ تاریخ سه شنبه 5 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت22:45 | نویسنده ندآ
|


ای تک ستاره ی آسمان زندگیم

ای تنهادلیل زنده بودنم،ای ترنم باران عشق.....ای امیدآینده ی من،ای چراغ روشنایی شبهای تارمن....

به امیدباهم بودن درانتظارت خواهم نشست............درکلبه ی سرزمین بی پایان عشق!!


+ تاریخ سه شنبه 5 / 6 / 1391برچسب:, | ساعت22:36 | نویسنده ندآ
|