همیشه این طوربوده وخواهم بود..
یک مخلوط نامتناسب عجیب....!!!!!!
تنهایی رابلندترین شاخه ی درخت خوب می فهمد...
انگارهرچه بزرگترمی شویم تنهاترمی شویم
راستی...؟؟؟خداازبزرگی تنهاست یاازتنهایی بزرگ....؟؟؟!!
پ.ن:یادی ازفرستندش....
خــَـــسته اَم....
مثل ســَربآز از پــُسـتــــــ ---
مثل اعصآبــــ از قــُرص××
شقیقه هام تیر می کشند
من سیگار
دود از سرم بلند می شود
هی پخش می کند هی پخش میشود
نمی دانم جنون ارث پدرم بود
یا پشت قباله ی مادرم
گروه خونیم که O+ بود از وقتی یادم می آید
اما تمام ملکول های تنم که منفی می بافند
کلاهی گشاد برای سرم
ساده تر از این ؟
من هم خوب بلدم فلسفه را با شعر به هم ببافم
کلاهی گشاد برای سرت
هی روزگار...میخندی؟؟؟؟؟؟کمی حرمت نگه دار.....
مگرنمی بینی سیاهپوش آرزوهایم هستم...؟؟؟؟××!!!
نه....خواهش می کنم....بگذاریک باردیگر-فقط 2ثانیه-بی آن که بدانی نگاهت کنم....سرت رابلندنکن که دنیایم رابه هم می ریزی.......
هی دیکتاتور!
هرچندسال-هرچندقرن-که می خواهی مطلق بمان!
من باز تابع دوست داشتنت می مانم....توبازمغرورباش!
باغرورزیباتری...
دیگرخسته شده ام!
ازتکراربازکردن دفترخاطرات مچاله شده وبازدفن کردن احساس وشیون برآن ویکهوبستنش!
راستی شانه ات ساعتی چند؟؟؟؟
شبهاخودم رایک طرف تختم،به دیوارمی چسبانم...تصورهرم وجودت بغلم می خوابد!
می دانستی؟؟؟
جهــــآنم بی تــــــــــــــ...و
(الف) ندارد!
پـــــــــــــــرواز را دوســــت دارم
وقتـــــے از ارتفاعــــات لبانــــــت
به عمــــق آغوشـــت سقـــوط میکنــــم
چـــه سقــــوط دلنشینــــے
راستــــے
میدانستــــے پــــــــــــــرواز را تـــــو یـــادم دادے؟؟؟
امشب
از ایـــــنجا
صدایت میـــــکنم !
تو
از آنــــــجا بغلم کن ! ...
دِ دوست دارم لعنتی.....بفهم×!
لعنت برتمام شکلک های لوکس...
هیچ کدامشان حالم راتعبیرنمی کنند!
خیلی خسته ام...
پسر به دختر : اعتمادتو به من ثابت کن
همان لحظه دختر خود را عریان و لخت مادر زاد کرد
دختر به پسر : حال تو اعتمادتو به من ثابت کن
پسر تمام لباس های دختر را تنش کرد
چه تناقض عجیبی است !
دلم برای او شور میزند اما دستم نمک ندارد …