طنزدانشجویی
♥|عاشق کشون|♥
پآت وایسادم نفس!

شب-خوابگاه دختران-سکانس اول

شبنم باچندکتاب دردستش واردواحددوستش لاله می شودواورادرحال گریه می بیند

شبنم:وا...خاک برسرم!چراداری مثل ابربهارگریه می کنی؟

لاله:خدامنومی کشت این روزرونمی دیدم.

-بگوببینم چی شده؟

-چی می خواستی بشه؟امروزنتیجه امتحان آناتومی روزدن توبرد،من که از6ماه قبلش کتاباموخورده بودم،منی که به امید20سرجلسه امتحان نشسته بودم دیدم نمره ام شده 19!

-عزیزم...گریه نکن.می فهممت دردبزرگیه!بهتره دیگه غصه نخوری وخودتو برای امتحان فرداآماده کنی.درس سخت وحجمییه می دونی که؟

لاله اشک هایش راآرام آرام پاک می کند

-آره می دونم ولی من اونقدرسرموضوع امروزدلم خون بودوفقط تونستم 8دوربخونم،می فهمی شبنم؟فقط 8دور...حالاچه جوری سرموجلوی نازی ودوستاش بلندکنم؟

-عزیزم دیگه گریه نکن...فکرکردن به این مسائل که می دونم سخته فایده ای نداره ومشکلی روحل نمی کنه،من وشهره هم فقط 7-8دورتونستیم بخونیم،ببین گریه نکن دیگه

درهمین حال صدای جیغ وشیون ازواحدمجاوربه گوش می رسد.استرس عظیمی وجودشبنم ولاله رادربرمی گیرد.دختری به نام فرشته بااضطراب وارداتاق می شود.

-چی شده فرشته؟

-کمک کنید...نازی داشت برای بیستمین بارکتابشومی خوندکه یه هوازحال رفت

-لابدبه خودش خیلی سخت گرفته

-خب منم19دورخوندم.اونجوری نشدم.زودباشیدببریمش دکتر

وتمام ساکنین آن واحدبرای یاری نازی ازاتاق خارج می شوند.چراغ هاخاموش می شوند.

شب-خوابگاه پسران-سکانس دوم

-دراتاق دوپسربه نام های مهدی وآرمان درازکشیده اند.مهدی درحال نصب برنامه روی لپ تاپ وآرمان مشغول نوشتن مطالبی برروی چندبرگه است.درهمین حال هم اتاقی شان به نام میثاق درحالی که باموبایلش ورمی رودوارداتاق می شود

-میثاق:مهدی!شایعه شده فرداامتحان داریم؟

-مهدی:نه راسته!امتحان پایان ترمه!

-اوخ اوخ!من اصلاخبرنداشتم چه قدرزودامتحاناشروع شد

-آره...منم یه چنددیقه پیش فهمیدم؛حالاچیه مگه؟نگرانی؟مگه توکلاستون دخترندارین؟

-من ونگرانی؟عمرا..وای وای نیگاش کن!چه خرخونیه این آقاآرمان!ببین ازروی جزوه های زیرقابلمه چه نتی برمی داره!

-توهم به چیزی می گی ها!اینابرگه های تقلبیه که10دقیقه پیش شروع به نوشتن کردم.دخترای کلاس ماکه مثل دخترای شماپایه نیستن اگه کسی بهت نرسوندبایدیه قوت قلب داشته باشی یانه؟کارازمحکم کاری...

-آرمان جون اگه واست زحمتی نیس یه چندتابرگه واسه منم بنویس،دستت درست.

درهمین حال صدای فریادوهیاهویی ازواحدمجاوربلندمی شود.پسری به نام رضاباخوشحالی وسط اتاق می پرد

-چت شده روزمین بندنیستی؟

-اسی جونم(استقلال تهران)همین الآن دومیشم زد!

-اصلاحواسم نبود؛توپ تانک فشفشه...

وتمام ساکنین آن واحدبرای دیدن ادامه ی فوتبال به اتاق مجاورمی شتابند.چراغ هاروشن می ماند!!!



نظرات شما عزیزان:

نداي شبنم
ساعت0:21---24 تير 1391
سلام دوست گلم
مطالب وبت خيلي جالبه خوشحال ميشم اگه به من هم سر بزني اگه دوست داشتي لينكم كن و خبر بده تا لينكت كنم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


+ تاریخ یک شنبه 23 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت23:7 | نویسنده ندآ
|